بهارهبهاره، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
امینامین، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

میم مثل خاطرات

امین عزیزم کلاس اولی شدنت مبارک😘😘

22 ماهه بودی که با شرکت در کارگاه‌های آموزشی اولین قدم برای یادگیری رو برداشتی و این قدم ها ادامه پیدا کرد ،فقط تو هر سنی بسته به ذوق و علاقت شکلش عوض شد؛ نقاشی، موسیقی، انگلیسی و....کم کم استعداد هاتو شناختم و حالا بعد 7 سال و وارد شدنت به یه دنیای جدید دلم میخواد بازم بری دنبال علایقت و بدونی که مهم نیست تو مدرسه عالی باشی یا متوسط یا ضعیف، فقط از برهه جدید زندگیت لذت ببر حرف امروزم با تو این است: نور چشمم بگذار هر بار که دفترت را باز میکنی، بوی کاغذ، بوی سبزینه ،طراوت درخت به مشامت برسد لحظه لحظه ی زندگیت را زندگی ک تو را به خدایی می‌سپارم که می‌دانم بهترینها را برایت می چیند❤️❤️ ...
1 مهر 1401

آقاجون چهل روز است که دل‌تنگی‌های غروب را با بودن در کنار مزارت سپری کردیم.....

آقاجون، چهل روز است که دل‌تنگی‌های غروب را با بودن در کنار مزارت سپری کردیم. و ناباورانه روزهایمان را به شب‌هایمان گره زدیم و شب‌هایمان را به امید آن که هلال ماهگونت را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینیم به صبح رساندیم. طنین صدای دلنشینت همچنان در گوش ما، مهربانیت در قلب ما و زیبایی چهره‌ات همیشه در یاد ماست. ...
10 تير 1400

آقاجون هنوز باورم نمیشه که دیگه بین ما نیستین

آقاجون هنوز باورم نمیشه که دیگه بین ما نیستین. باورم نمیشه که دیگه هیچوقت نمیتونم چهره مهربونتون رو ببینم. باورم نمیشه که دیگه نمیتونم صدای گرمتون رو بشنوم. باورم نمیشه که از حالا باید با خاطراتتون که همه جای باقی مونده زندگی کنم. ولی مطمئنم هر جایی که هستین از همونجا هوای مارو دارین. فقط یه بغضی داره گلومو فشار میده. خیلی داغونم آقاجون. ای کاش بودین و مثل اون روزای آخر، کنارتون روی تخت می‌نشستم و باهاتون گپ میزدم و درد دل میکردم. آخه به خودم قول داده بودم تا حالتون خوب نشه از پیشتون نرم.ولی چه کنم که شما از پیشمون رفتین و مارو با یه دنیا خاطره جا گذاشتین. امروز ناچارا باید برگردم خونه خودم آقا...
9 خرداد 1400